جدول جو
جدول جو

معنی ابن عبری - جستجوی لغت در جدول جو

ابن عبری
(اِ نُ عِ)
ابوالفرج (622-685 ه. ق.). کشیش سریانی. پدرش اصلاً یهودی بوده و به کیش نصرانیت درآمده. ابن عبری در شهر ملاطیه متولد شد و با علوم دینی نصرانی علم طب و فلسفه و زبان عرب نیز بیاموخت. چندی اسقف شهر گوبای حلب و خلیفۀ حلب و تکریت بوده و مدتی به مسافرت گذرانیده و به آخر در مراغه درگذشته است. کتب بسیاری به زبان سریانی داشته، در تاریخ و فلسفه و کلام موافق کیش نصاری. و یک جزء از تاریخ عمومی خود را که موسوم به مختصر تاریخ الدول است از سریانی به عربی ترجمه کرده و از تورات نیز چیزی بر آن افزوده است. و تفسیر فصول ابقراط و اختصار مصور دیسقوریدس نیز از اوست
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ نُ عِ)
مورخ مائۀ هفتم هجری. او را کتابی در تاریخ بوده که تا زمان خویش ختم کرده است البیان المغرب فی اخبارالمغرب و از این کتاب اجزائی باقی مانده است. و نیز تاریخی راجع بمشرق داشته که ظاهراً از میان رفته است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ عَ دی ی)
ابوزکریا یحیی بن عدی بن حمید بن زکریای منطقی، نصرانی یعقوبی. نزیل بغداد. شاگرد ابوبشر متی بن یونس و ابونصر فارابی. وفات 363یا 364 ه. ق. او سرآمد منطقیین عصر خویش بود و کتب بسیار بخط خود نوشت، دو بار تفسیر طبری را نسخه کرده بملوک هدیه فرستاد. ابن قفطی نزدیک چهل کتاب اعم از تصنیف مستقل یا تفسیر و شروح کتب ارسطو و اسکندر و دیگران از او شمرده است. ابن عدی در هشتاد ویک سالگی درگذشت و در یکی از کنایس بغداد دفن شد. و ازجمله کتب اوست: ترجمه نوامیس افلاطون و طیماوس و اقریطن در نوامیس و مقولات عشر ارسطو با تفسیر اسکندر افرودیسی و طوبیقا و شروح اسکندر و شرح اربعالاواخر امونیوس و انالوطیقای اول و سوفسطیقا با شرح اسکندر و بؤطیقا (مبحث الشعر) با شرح اسکندر و شرح ثامسطیوس و شرح طبیعیات ارسطو و شرح آثار علویه و کتاب النفس با تفسیر امقیدورس. و مقداری از الهیات ارسطو (کتاب الحروف) و ترجمه شروح ثامسطیوس، کتاب السماء و العالم و اخلاق وآثار علویه و ماوراءالطبیعۀ ثاوفرسطس و کتاب الزراعۀ قسطوس. و ابن الندیم از کتب او تفسیر طوبیقای ارسطو و مقاله ای در بحوث اربعه و رساله ای در نقض حجج قائلین به تعلق افعال بخدای تعالی و اکتساب به عبد را نام برده است و گوید یحیی بن عدی بمن گفت که شبانه روز یکصد ورقه (رجوع به ورقۀ سلیمانی شود) کتابت میکند
ابواحمد عبدالله بن عدی (242-323 ه. ق.). محدث ایرانی از مردم جرجان. عراق و مصر و شام و حجاز را در طلب حدیث سیاحت کرده. و در استراباد درگذشته است. او راست: کتاب کامل در جرح و تعدیل
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ عِ)
جانوری برّی شبیه بموش، سر و پاهای آن بزرگتر و درازتر از آن، موی دمش افشان و در مصر بخانه ها الفت گیرد و بدانجا به عرسه معروف است. و گویند چون طعامی زهرگین بیند موی بر اندام راست کند و فریاد برآورد. راسو. (خلاص نطنزی). سرغوب. پرسق. موش خرما. (برهان). ابوالحمارس. عرسه. ج، بنات عرس، بنوعرس، فقیر. درویش، غریب. ج، بنوغبراء
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ عُ مَ)
جزیرۀ ابن عمر، نام شهری میان موصل و نصیبین، و گویند جبل جودی که کشتی نوح بدان قرار کرد نام کوهی نزدیک بدین شهر است. و این شهر را عبدالعزیز بن عمر برقعیدی پی افکنده است و نسبت بدان جزریست. (از ابن بطوطه)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بَ)
بلا. سختی. (منتهی الارب). ج، بنوبرح
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بُرْ رَ)
نان. خبز. (المزهر)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بَ قی ی)
ابوبکر یحیی بن عبدالرحمن اندلسی، شاعر. وفات به سال 540 ه. ق
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ثَ را)
رجوع به ابن بجده شود، سید. رئیس. سر. سرور
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ دَرْرا)
شاعری از مردم موصل. وفات 545 ه. ق
لغت نامه دهخدا
(رَ بَ)
یا ربن طبری، علی بن ربن طبری. مؤلف کتاب امثال و جز آن است. (منتهی الارب). صفا در ضمن بحث از پدر وی گوید: بهرحال در تاریخ طبری هنگامی که ذکر پسر این دانشمند یعنی علی رفته از او به صفت نصرانی یاد شده و علی بن زید بیهقی گفته است که او از کتّاب شهر مرو و با همتی رفیع و عالم به انجیل و طب بوده و تفسیر ربن ’المعلم العظیم’ است. وی دبیر مازیار بن قارن بود و چون مازیار در 224 هجری قمری بدست لشکریان عبدالله بن طاهر اسیر و تسلیم کسان معتصم گردید او بخدمت خلیفه درآمد. (از تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی ص 60)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ عَبْ با)
عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف، مکنی به ابوالعباس. مولد او مکۀ مکرمه، به شعب ابی طالب، آنگاه که مسلمین و بنی هاشم بدانجا محصور بودند (سه سال پیش از هجرت). مادرش لبابه بنت حارث و حارث پسرعم رسول اکرم صلوات الله علیه است و با اینکه هنگام رحلت آن حضرت کودکی سیزده ساله بود احادیث بسیار بدو نسبت کنند. او به سال 27 ه. ق. با عبدالله بن ابی سرح بغزای افریقیه شد و در زمان خلافت امیرالمؤمنین علی علیه السلام با آن حضرت به عراق رفت و در جنگ صفین حاضر بود و سپس حکومت بصره بوی مفوض گردید و پیش از شهادت علی علیه السلام از عراق بطائف هجرت کرد و تا زمان مرگ (68 ه. ق.) بدانجا ببود. خلفای عباسی از نسل او باشند، و نیز گفته اندابن عباس به سال 49 ه. ق. با ابوایوب انصاری به معیت یزید بن معاویه بغزای روم رفت و او اکبر اولاد پدرخویش بوده و عبیدالله و فضل و قثم و معبد برادران او باشند. و چون ابن عباس مطلق گویند منصرف به عبدالله باشد. و کتاب تفسیری نیز به عبدالله بن عباس نسبت کنند
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ عَ جَرْ رَ)
عبدالکریم. رئیس خوارج سیستان و خراسان و کرمان وقهستان. ابتدا عبدالکریم از اتباع عطیه بن اسود و عطیه پیرو نجده بن عامر بود، سپس ابن عجرد خود بانی فرقۀ جدید گشت که به نسبت بدو عجارده نامیده شده اند
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ؟)
هبه الله بن عبدالغفار بن جمال الدین مقدسی حنفی. اصلاً ایرانی و از دانشمندان ادب و فقه در ممالک عثمانی در مائۀ یازدهم هجری. چندی مفتی بیت المقدس بوده. ولادت او به سال 1023 ه. ق. و وفات در سفر بازگشت از قسطنطنیه بقدس، در سنۀ 1077. مدفن او سعسع است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ عِ)
ابراهیم بن مایر. از ربانیین یهود اندلس. منجم و طبیب و ریاضی. مولد او به طلیطله در 513 ه. ق. در ادب و شعر عرب نیزاو را مهارت و براعت است. همه عمر بسیاحت بلاد گذاشت. در قرطبه، کتاب موجودات حیه را تألیف کرد و در آن وجود خالق را بوسیلۀ نظر در عجائب صنعت او تعالی اثبات کردن خواست. و در فرانسه و ایتالیا شرحی بر اجزای مختلفۀ تورات نوشت با حرّیت بیان و گستاخی و جسارتی خاص. و نیز شرحی بر تلمود کرد و کتب نجومی خویش نیز بدانجا نگاشت. و عده بسیاری از ممالک آسیا خاصه فلسطین را بگشت و به انگلطره شد و سپس به لوک بازگشت و در رودس به سال 570درگذشت. و یکی از کواکب را نام ابن عزرا داده اند
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ عَ رَ)
ابوبکر محیی الدین محمد بن علی حاتمی طائی اندلسی. یکی از اعاظم حکمای صوفیه. مولد او در سال 560 ه. ق. بمرسیه. در هشت سالگی با کسان خویش باشبیلیه رفته و مقدمات علم در آنجا فراگرفته و سپس نزد دانشمندان بزرگ محل مانند ابن بشکوال و جز او به تکمیل معلومات خود پرداخته و به سال 590 بتونس و در 598 بمشرق سفر کرده و بدانجا متوطن شده و در همین سال توفیق زیارت خانه خدا یافته و دو بار یکی بسنۀ 601 و دیگری در 608 به بغداد مسافرت و مدتی کوتاه در آنجا بوده و در سال 611 نوبت دوم حج گذارده و سال بعد بحلب و پس از آن بموصل و آسیهالصغری شده و در همه جا سلاطین و امراء عصر مقدم او را عزیز داشته و رواتب و صلات بدو داده اند و او بفقرا بخشیده است. و در دمشق به سال 638 درگذشته است. قبر او در دامنۀ جبل قاسیون هم اکنون برجا و مشهور است. چندی ارباب تعصب آنجا را مزبله کردند وچون سلطان سلیم عثمانی شام را بگشود امر بتنظیف و تعمیر آن کرد. لقب شیخ بمغرب ابن سراقه و در مشرق به الشیخ الاکبر معروف است. محیی الدین را کتب بسیاری است نزدیک دویست جلد که هنوز یکی از مراجع اصحاب طریقت ودانشمندان دیگر است، از آنجمله: کتاب فتوحات مکیه. کتاب فصوص الحکم. کتاب تاج الرسائل و منهاج الوسائل. کتاب العظمه. کتاب السبعه. کتاب حلیهالابدال. کتاب محاضرات الابرار. کتاب التدبیرات الالهیه. کتاب مفاتیح الغیب. کتاب التجلیات. کتاب الخلوه. کتاب المدخل الی معرفهالاسماء. کتاب النقباء. کتاب عقیده اهل السنه. کتاب المقنع فی ایضاح السهل الممتنع. کتاب الهویه و الاحدیه. کتاب الاتحادالعشقی. کتاب الجلاله. کتاب الازل. کتاب عنقاء مغرب. کتاب ختم الاولیاء. کتاب شمس المغرب. کتاب الشواهد. کتاب مناصحهالنفس. کتاب الیقین. مشکوهالانوار فیما روی عن الله عز و جل من الاخبار. کتاب الاجوبه. قاموسی در اصطلاحات تصوف. الامرالمحکم. تحفهالسّفره الی حضرهالبرره. مجموع الرسائل الالهیه و جز آن. و بعض کتب را نیز بغلط بدو نسبت کرده اند از قبیل تفسیر قرآن که از عبدالرزاق کاشی است. ابن عربی را اشعاری صوفیانه نیز بوده که گرد کرده و بطبع رسانده اند. فقها و علمای ظاهر چه در زمان او و چه پس از او همیشه ابن عربی را بمذهب حلول و اتحاد متهم کرده اند و نیز عقیدۀ او بوحدت وجود و دعاوی او در مکاشفات غریبه اهل شرع را برخلاف او برانگیخته است و با اینهمه بعض از علما و فقهای عصراو و جز آن عصر مانند عبدالرزاق کاشی و سیوطی و فیروزآبادی در تعدیل و تزکیه و تصحیح عقاید او کوشیده اند. رجوع به جزء اخیر ترجمه ابن العربی ابوبکر شود
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ عَ شَ رَ)
عزالدین حسن بن علی بن احمد بن یوسف کروانی عاملی. فقیه شیعی. تلمیذ ابن فهد، و او بمائۀ نهم هجری در جبل عامل میزیسته است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ عُ طَ)
فرزند عطیر، حکمران رها. نصرالدوله بن مروان رها راتسخیر کرد و عطیر را بکشت و سپس بشفاعت صالح بن مرداس این شهر را به ابن عطیر بازداد و او در حدود سال 420 ه. ق. آنجا را بطاغیۀ روم واگذاشت و این امر سبب وقوع محارباتی چند میان ابن مروان و روم گردید
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ شَ جَ)
شریف ابوالسعادات هبه الله بن علی بن محمد بن حمزۀ حسنی بغدادی (450-542 ه. ق.). ادیب نحوی، منسوب به شجره قریه ای نزدیک مدینه یا شجره نام مردی از عرب. چندی در کرخ نقیب علویین بود. او راست: کتاب امالی در هشتاد وچهار مجلس در فنون ادب و کتاب حماسه نظیر دیوان حماسۀ ابوتمام و شرح لمع ابن جنی و شرح تصریف الملوکی. زمخشری در سفر مکه صحبت او درک کرد و به بیت ذیل متنبی تمثل جست:
و استکبر الاخبار قبل لقائه
فلما التقینا صغّر الخبر الخبر
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
نام شاعری از عرب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بَ رَ)
ابومنصور محمد بن محمد بن محمد بن سعد بن عبدالله (517-567 ه. ق.). فقیه شافعی. اصلاً از مردم خراسان. مولد او طوس. در اواخر عمر به بغداد رفته است و علم فقه را در نیشابور یا هرات نزد محمد بن یحیی نیشابوری آموخته، چندی در مدرسه بهائیۀ بغداد نزدیک نظامیه تدریس میکرد و در جامعالقصر حلقۀ مناظره ای داشت که علما و اعیان علم بدانجا گرد می آمدند. و روز پنجشنبۀ 16 رمضان در بغداد درگذشت و خلیفه مستضی ٔ خود بنماز او حاضر شد. کتاب موسوم به المقترح فی المصطلح در علم خلاف از اوست. (ابن خلکان)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بَ / اِ نُ بُ رَ)
کلاغ. غراب. زاغ
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بَ)
زین الدین جمال الاسلام ابوالقاسم عمر بن محمد بن احمد (471-560 ه. ق.). فقیه شافعی. شاگرد امام غزالی و برادرش احمد و کیای هراسی. تولد او در جزیره ابن عمر. در بغداد علم آموخت و بجزیره رفته و طلاب علم از اطراف بر او گرد آمدند و بتدریس اشتغال جست. شرحی بر کتاب مهذب ابواسحاق شیرازی نوشته به نام الاسامی و العلل
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ جُ بَ)
ابوالحسن محمد بن احمد کنانی. رحالۀ عرب. مولد 540 ه. ق. در بلنسیه. او درشاطبه فقه آموخت و سه بار بمشرق مسافرت کرد. و علاوه بر زیارت خانه و بلادی که در راه مکه است مدینه و کوفه و بغداد و موصل و حلب و دمشق را بدید و از عکا به صقلیه (سیسیل) و قرطاجنه رفت و در سفر اخیر باسکندریه به سال 614 درگذشت. شرح مسافرتهای او خاصه آنچه راجع به صقلیه است از اهم و انفع مؤلّفات عرب است در جغرافیای این جزیره
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ جَ زَ)
شمس الدین ابوالخیر محمد بن محمد. متکلم و عالم بقراآت 751 -833 ه. ق.). مولد او دمشق. برای فراگرفتن و تکمیل علوم خود دو بار بقاهره سفر کرده و در سال 798 قاضی دمشق گردیده است. تیمور لنگ او را بسمرقند فرستاد و در آنجا صحبت میرسید شریف را دریافت. و پس از فوت امیرتیمور بخراسان و هرات و یزد و اصفهان و شیراز سفر کرد، مدتی قاضی شیراز بود و سپس ببصره و از آنجا بمکه و مدینه رفت و مدتها در این دو شهر ببود و باز بشیراز شدو بهمین شهر درگذشت. کتب و رسائل بسیار بنظم و نثر دارد، بیشتر در تجوید و قرائت و منظومه ای در هیئت
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ زِ بَ را)
شاعر مشهور عرب در آغاز اسلام. او را اشعاری در هجاء رسول صلوات الله علیه بود و مردم را بجنگ با آن حضرت تحریض میکرد و در غزوۀ احد در جیش مشرکین بود و اشعاری در مسرت از فتح قریش و شکست مسلمانان بسرود لکن پس از فتح مکه اسلام آورد. تاریخ وفات او معلوم نشد
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
فرمانروای غور بوده و در جنگی با سلطان محمود سبکتکین مغلوب شده و مملکت او بتصرف سلطان درآمده است و به سال 400 ه. ق. پس از این شکست خود را مسموم کرده و درگذشته است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بَرْری)
ابوالحسن علی بن محمد بن حسین رباطی. در حدود 660 ه. ق. در شهر رباط تازه متولد شده و در سال 730 یا 731 یا 733 در همان شهر درگذشته است. کتاب او موسوم به الدرراللوامع در قراآت مانند اجرومیۀ نحو ابن آجروم بین مسلمین شمال افریقیه متداول است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ بَی ی)
ناکس. خسیس. فرومایه از مردم، مادربخطا
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابن عرس
تصویر ابن عرس
موش خرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابن آوری
تصویر ابن آوری
شغال شکال
فرهنگ لغت هوشیار